وبلاگ علی سویزی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندها

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

۱۶:۴۲۱۰
مرداد

وقتی یک کبوتر با کلاغ ها معاشرت می کند، پرهایش سفید می ماند اما قلبش سیاه می شود؛


دوست داشتن کسی که لیاقت ندارد اسراف محبت است.


کبوتر من! تو آزادی که با هر کس دوست داری معاشرت کنی. 


تو آزادی که به هر کجا میخواهی پر بکشی.


کبوتر من! می دانم که شوق سر در آوردن از اسرار این جهان پهناور و مرموز در وجودت بیداد می کند؛


 می دانم که چشم های خوشگلت از دیدن سیر نمی شود.


می دانم که اهل معاشرتی، خوش مشربی، شوخی، شیرینی و اهل گشت و گذار.


خوب خوب می شناسمت و بیشتر از آن چه فکر کنی، می فهممت.


کبوتر قشنگ من! تو آزادی هر کجا دوست داری برای خودت آشیانه بسازی؛


 تو آزادی که آشیانه ات را با هر رنگی که می پسندی، بیارایی.


تو این اختیار را داری که بخواهی یا نخواهی؛


دوست داشته باشی یا نداشته باشی؛


بمانی یا نمانی؛ بخوانی یا نخوانی اما…


کبوتر ناز من! تو می توانی خدا را بپرستی یا نپرستی؛


تو آزادی که فرشته های آسمان را به آشیانه ات راه بدهی یا ندهی.


اما کبوتر زیبای من! حواست جمع باشد که اگر با کلاغ ها معاشرت کنی قلبت سیاه می شود؛


 قلبت اگر سیاه شود معنایش این است که «مسخ» شده ای؛ یعنی این که دیگر یک کبوتر


نیستی!


علی سویزی