وقتی برای عاشقی
پنجشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۰۵ ب.ظ
این روزها رو به سختی میگذرونم....
اشتهایم به شدت کم شده....
کلی حرف دارم ولی وقت گفتن که میشه زبانم بند میاد....
میخوام برای پیچکم بنویسم.... اون حرفم رو میفهمه.... دردم رو میدونه....
میدونی گلم....
از این که نمیتونم اونجوری که شایسته توست دوست داشتنم رو بهت ابراز کنم کلافه ام....
از این روزهایی که شوق دیدار دارم کلافه ام....
میترسم....
میترسم که نکند در این هوای طوفانی که سرنوشتم رقم زده تو را گم کنم....
نکند که باد این طوفان غنچه های ناز و کوچولوت رو اذیت کنه....
نکند که خسته بشی.... پژمرده بشی.....
پیچکم....
دوست دارم تا به دور من بپیچی.....
زیبایم کنی.... خستگیم رو بگیری و روحم رو نوازش بدی.....
پیچکم....
خسته ام.....
میدونم دلت بارون میخواد...... آخه من چیکار کنم.....
بارونی که میخوای از چشمان من میاد....
کاش چشمانم آسمان تو باشد تا بارون رو لمس کنی....
۹۳/۰۷/۱۰